چه شد؟ خاک از خواب بیدار شد
به خود گفت: انگار من زندهام
دوباره شکفته است گل از گلم
ببین بوی گل می دهد خندهام
نوشتند چون حرف ناگفتهای
گل لاله را بر لب جویبار
چه شد؟ باز انگار آتش گرفت
همه گل به گل دامن سبزهزار
چنین گفت در گوش گل، غنچهای:
نسیمی مرا قلقلک میدهد
زمین زیر پایم نفس میکشد
هوا بوی باد خنک میدهد
صدای نفسهای نرم نسیم
به بازیگری گفت: اینک منم
که با دستهای نوازشگرم
گلی بر سر شاخهها میزنم
از این سوره سبز و آیات سرخ
کتاب زمین پر علامت شده
زمین گفت: شاید بهشت است این
زمان گفت: گویا قیامت شده
زمین فکر کرد: آسمانی شده
کبوتر گمان کرد: آبی شده
دل سنگ حس کرد: جاری شده
گل احساس کرد: آفتابی شده
به چشم زمین: برفها آب شد
به فکر کویر: آبشار آمده
به ذهن کلاغان: زمستان گذشت
به قول پرستو: بهار آمده
نظرات شما عزیزان:
اثر: قیصر امین پور