-

چند این شب و خاموشی؟ وقت است كه برخیزم

 وین آتش خندان را با صبح برانگیزم

گر سوختنم باید افروختنم باید

 ای عشق بزن در من كز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد

تا خود به كجا آخر با خاك در آمیزم

چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهان

 صد زلزله برخیزد آنگاه كه برخیزم

برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش

 وین سیل گدازان را از سینه فروریزم

چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم

 چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم

ای سایه! سحرخیزان دلواپس خورشیدند

 

 

 زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم.

سایه




تاريخ : 1 / 10 / 1393برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی