گاه پيدا و گاه پنهانند
بازي آفتاب و بارانند
سرخوشاني که در سماعي سرخ
پایکوبان و دستافشانند
گر نسیمی ز سوی دوست رسد
باغی از برگهای لرزانند
برگها میروند شاد، ولی
زخمها روی شاخه میمانند
گرچه گل دستهدسته پرپر شد،
باز از این دست گل، فراوانند.
نظرات شما عزیزان:
اثر: قیصر امین پور